آپوشتان

شکایت از دختر گلی

 دختر گلی سلام احتمالا این آخرین نامه ای که دارم از سر کارم برات مینویسم چون تصمیم قطعی گرفتم که از سر ماه دیگه نیام سر کار . میخوام امروز یک کمی هم از بی ادبی هات برات بگم راستش رو بخوای جدیدا خیلی لوس شدی مخصوصا وقتی بابات می آد .اصلا دوست نداشتم که از پدرت حساب نبری .همیشه دوست داشتم که در عین این که با پدرت دوست باشی به حرفهاش هم خیلی توجه کنی و برات مهم باشن ولی الان که این طوری نیستی.شاید من یک کمی توقع ام از یه کودک ٢٠ ماهه زیاده ولی الان داره شخصیتت شکل میگیره ودوست دارم خیلی خوب باشی .دیشب سر نخ دندون غوغایی به پا کردی و من از طرز رفتار پدرت واقعا ناراحت شدم.خواهش میکنم دیگه این کار رو با من نکن. عسلکم بدون که خیلی دوستت ...
26 مرداد 1390

مسافرت و شیرین کاریهات

سلام طلایی خیلی وقته که خاطراتت رو برات نذاشتم.یه مامان تنبل شدم ولی راستش رو بخوای خیلی سرم شلوغه و یکعالمه کار ریخته روی سرم . عسلکم راستش برای بار دوم از سر کارم استعفا دادم ولی مدیر عاملم بازم قبول نکرد و به همین خاطر هم یه مرخصی دو هفته ای گرفتم و با بابا و مامان جون پری و تو دختر دلبندم رفتیم تبریز . البته بابا دو روزه برگشت ولی ما دو هفته موندیم و بهمون خیلی خوش گذشت. مخصوصا به تو عسل طلایی.حرف زدنت خیلی پیشرفت کرد و کلی هم برای همه اقوام لوس میشدی چون همه نازت رو میخریدن.به هر حال برای من که خیلی لازم بود چون واقعا داشتم کلافه میشدم هر چند اونجا هم دست از سرم بر نمیداشتن و روزی دو سه ساعت فقط با موبایل حرف میزدم ولی بازم خوب بو...
16 مرداد 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آپوشتان می باشد